اوردوز گرافیک کرده بودم!


رضا عابدینی طراح‌گرافیک شناخته شده ایرانی و یکی از تاثيرگذارترین هنرمندان این عرصه است. او فارغ‌التحصيل رشته طراحی‌گرافيک از هنرستان هنرهای تجسمی پسران تهران و ليسانس هنر از دانشگاه هنر تهران است و فعاليت حرفه‌ای خود را از سال ۱۳۶۸ آغاز کرد. عابدینی تا کنون چندین جایزه بين‌المللی برای آثارش دریافت کرده است. او اولين طراح ایرانی است که نامش در کتاب «تاریخ طراحی‌گرافيک مگز» ثبت شده است. عابدینی از نسل چهارم گرافيک ایران و آغازگر تایپوگرافی در ایران به‌صورت حرفه‌ای و کامل است.
رضا عابدینی سال ۲۰۰۶ خورشيدی جایزه صدهزار یورویی «پرنس کلاوس هلند» را از آن خود کرد. او آبان‌ماه سال ۹۴ پس از چند سال دوری از وطن با نمایشگاه «طراحیخط» در گالری آب‌انبار باز هم حضوری موفق داشت. «طراحیخط» مجموعه هشتاد و نه اثر از رضا عابدینی است که در مرز ميان طراحی و خط -نوشتار- قرار دارد و از دلبستگی طولانی و عميق او به این هر دو خبر می‌دهد. با او به گفت‌وگو نشستيم تا درباره این نمایشگاه بيشتر صحبت کنيم.



شما را به عنوان طراح‌گرافيک می‌شناسيم و تاثيراتی که بر فضای گرافيک و پوستر ایران داشته‌اید را به خاطر داریم٬ اما این نمایشگاه٬ آثاری از نقاشی‌های شماست. چه شد که به نقاشی پرداختيد و ایده اصلی کارها چگونه شکل گرفته است؟
من سال‌هاست فقط کار گرافيک می‌کنم نه لزوما پوستر و گرافيک. در هنرستان گرافيک و در دانشگاه نقاشی خواندم. مدت زیادی هم کار چاپ دستی انجام می‌دادم بنابراین آثارم خيلی دور از این فضایی که در این نمایشگاه بود٬ نبوده است. اوردوز گرافيک کرده بودم و می‌خواستم کمی از گرافيک فاصله بگيرم. پنج سال قبل تصميم گرفتم کمتر کار گرافيک انجام دهم و به سراغ پروژه‌هایی که دوست دارم٬ بروم؛٬ به همين دليل روی آثار این نمایشگاه کار کردم چون یکی از پروژه‌هایی بود که دوست داشتم آن‌را انجام دهم و از آن‌جا که در بيروت از نظر برنامه‌ریزی زمانی آزادتر بودم٬ سفارش زیادی قبول نکردم تا روی این پروژه تمرکز کنم.
من به دو موضوع علاقه زیادی دارم و هميشه در کارهایم هست حتی با یکی از این معيارها، افراد دیگری را که در زمينه تجسمی فعاليت می‌کنند٬ می‌سنجم؛ البته اگر در گرافيک کار کرده باشند با هر دو معيار آن‌ها را می‌سنجم. من خيلی به طراحی اعتقاد دارم و به نظرم کسی که طراحی بلد نيست٬ نمی‌تواند هيچ کار تجسمی انجام دهد. هرچقدر هم که آن فرد معروف و مهم باشد٬ وقتی نتواند طراحی کند از نظر من کارهایش هيچ اعتباری ندارد. دوم این‌که اگر آن فرد در حرفه گرافيک کار می‌کند باید بداند چگونه از حروف فارسی استفاده کند.

و نمایشگاه شما ترکيبی از این دو عنصر است...
بله. نمایشگاه اخير من ترکيب این دو عنصر با یکدیگر است، یعنی طراحی‌هایی که مواد اوليه آن‌ها حروف فارسی هستن؛ حروفی که من به عمد سعی کرده‌ام آن‌ها را از معنی خالی کنم و توجه بيننده به خود متن جلب نشود تا بخواهد متن را بخواند؛ البته تمام این حروف به دقت مطابق متنی هستند که از آنها برداشته شده‌اند؛ یعنی این‌طور نيست که حروفی را نوشته باشم، منابع را هم معرفی کرده‌ام؛ منتهی هيچ‌يک از این‌ها قابل تعقيب نيست و بيننده متوجه نمی‌شود این حروف از چه قسمتی از کتاب برداشته شده است. این آثار در ادامه کارها و ایده‌هایی است که در رابطه با خط فارسی و به روز کردن آن برای استفاده‌های مختلف از جمله گرافيک داشته‌ام؛ البته خط فارسی در گرافيک وارد حوزه دیگری می‌شود که کارکرد آن کمی معنی پيدا می‌کند اما وقتی چنين کارکردی برای آن قایل نباشيد، آن‌وقت دستتان آزادتر است تا کارهای دیگری با آن انجام دهيد. فکر می‌کنم وقتی قرار است با خط برخورد کنيد مانند هر کار خلاق دیگری باید سعی کنيد کاری توليد کنيد که تاجای ممکن مشابه نداشته باشد. این‌ها ایده اصلی کارهای این نمایشگاه بود. ضمن این‌که نمی‌خواهم بگویم خط اختراع کرده‌ام. اصلا از چنين برداشتی خوشم نمی‌آید وليکن حداقل باید اصالتی در کارها وجود داشته باشد تا شما وقتی در مقابل آثار قرار می‌گيرد٬ شبيه آن‌را در جای دیگری ندیده باشيد و یادآور چيزی نباشد. این کارها درعين حال از سابقه‌ای می‌آید که من سال‌ها صرف کردم تا یاد بگيرم خط فارسی چيست٬ جزئيات و شخصيت خوشنویسی فارسی چيست و...تمام این نکته‌ها در مورد این خط‌ها وجود داشته است.



در آغاز نمایشگاه شما متنی وجود دارد که در یکی از بخش‌های آن آمده است: «هر نوشته‌ای به خودی خود ارزش خواندن ندارد.» برداشت من از نوشته شما این است که واژه صرفا برای خواندن نيست. به نظر شما به جز آن کارکرد زیبایی‌شناسی که کلمات ممکن است در گرافيک داشته باشند٬ چه کارکرد دیگری به جز قابل خوانش بودن می‌توان برای آنها متصور بود؟

در گرافيک هم واژه برای خواندن است مگر این‌که شما به شکل تزئينی از آن استفاده کنيد یعنی قصد خواندن نداشته باشيد. ببينيد٬ نوشتار در ماهيت خود برای ضبط اطلاعات است. شکی در آن نيست. بشر خط را اختراع کرد برای این‌که افکار و ایده‌هایش را ثبت کند اما در متنی که برای این نمایشگاه نوشتم به موضوع دیگری هم اشاره کرده‌ام. وقتی کسی کاغذی را خط خطی می‌کند ما می‌گویيم دست‌خط خوبی دارد. بخشی از مفهوم این جمله در مورد تصویر و بخش دیگر در مورد نوشتار است. برای هر جفت این دو مفهوم هم از کلمه خط استفاده می‌کنيم؛ هرچند خط کلمه‌ای عربی است اما فعلا در کانتکسی که در آن قرار داریم این کلمه را به‌کار می‌بریم. واژه فارسی آن داستان دیگری دارد. در انگليسی و کل زبان‌های لاتين نيز همين طور است. کلمه «گراف» یعنی ثبت کردن چيزی از طریق نوشته یا از طریق علایم٬ شکل و نوشتن٬ به همين دليل هم در فتوگرافی و کاليگرافی٬ کلمه گراف را داریم درحالی که فتوگرافی ربطی به نوشتار ندارد اما کاليگرافی صرفا یعنی نوشتن. «کالوس» یعنی زیبا و گراف یعنی نوشتن که در ترکيب با یکدیگر به معنی خوشنویسی است. بنابراین فکر کردم می‌شود این مسئله را به سرجای اولش برگرداند پيش از آن‌که این همه باز و گسترده و تخصصی شود.

یعنی باید به چه نقطه‌ای برگرداند؟
به جایی که شروع شده است. در این سال‌ها وقتی در مورد تایپوگرافی حرف زده‌ایم این‌طور معنی پيدا کرده است که یا در مورد خوشنوسی حرف می‌زنيم که قواعد خاص خودش را دارد٬ سنتی و مبتنی بر خطی است که برای ما آشناست یا وارد حوزه گرافيک دیزاین شده‌ایم که کارکرد در آن خيلی معنا دارد. هيچ‌کس در مورد این حرف نمی زند که معيارهای طراحی خود خط چيست. در نتيجه فکر کردم آن‌را به جای اوليه‌اش برگردانم. البته نمی‌دانم این موضوع چقدر حقيقی است؟ در کلام این اتفاق افتاده است با این همه در روزگار گذشته این‌طور نبوده است که مردم از خط به‌عنوان وسيله‌ای برای ساختن یک اثر هنری استفاده کنند. زمانی که خط اختراع شد٬ این‌گونه نبود اما من فکر کردم این کار را انجام دهم. علاوه بر این جریان دیگری که در ایران سابقه طولانی دارد٬ نقاشی‌خط است؛ هرچند بيرون از ایران هم سابقه دارد مانند جاسپر جونز... که با خط کارهای تجسمی انجام داده‌اند، مخصوصا در دوران مدرن در آمریکا و اروپا؛ منتهی مشکل من این است که حتی آن‌جا هم به ساخت خط کار زیادی ندارند و برایشان بخش اطلاعاتی خط اهميت زیادی دارد.
تقریبا هيچ‌کدام از کسانی که در داخل یا بيرون از ایران کار خط می‌کنند٬ نمی‌توانند از محتوای آن‌چه که از آن استفاده می‌کنند٬ بگذرند. خيلی از کسانی که کار نقاشی خط در ایران انجام می‌دهند٬ کارشان را با انتخاب شعر شروع می‌کنند. به نظرم همين‌جا یک گسست ایجاد می‌شود. منظرهایی که الان شرحش را می‌دهم بارها شاهد بوده‌ام؛ مثلا یک نفر در یک نمایشگاه نقاشی آبستره در مقابل یک تابلو گردنش را کج می‌کند و می‌گوید: «این اثر چه چيزی می‌گوید؟». نقاشی آبستره اصولا نمی‌خواهد چيزی بگوید و تمام تلاش آن این است که چيزی نگوید چون اصولا ضد نقاشی روایی شروع شد. بنابراین ما یک فهم اشتباهی از چنين داستان‌هایی داریم و این داستان در نقاشی‌خط فاجعه می‌شود. شما به دیدن یک نمایشگاه نقاشی آمده‌اید اما با متنی روبرو هستيد که شروع به خواندن آن می‌کنيد. سوالم این است که اگر می‌خواهيد شعر بخوانيد چرا در منزلتان یک چای خوب درست نمی‌کنيد٬ روی مبل نمی‌نشينيد٬ یک کتاب تميز٬ مرتب و حروف‌چينی شده برنمی‌دارید و با دل سير و فرصت کافی شعرها را نمی‌خوانيد؟ برخی به چنين نمایشگاه‌هایی می‌روند و سعی می‌کنند٬ نوشته‌ها را بخوانند یا در جستجوی این باشند که کلمه‌ای جاافتاده یا نه و... در نتيجه من تصميم گرفتم از این موضوع کاملا فارغ شوم.

زمانی که شما این پاسخ را می‌دهيد مخاطب هم می‌تواند بپرسد که شما چرا تنها از فرم استفاده نکردید و سراغ کلمه‌ها رفته‌اید؟

سوال خوبی است اما جواب ساده‌اش این است که من بلدم با این‌ها کار کنم. هرکسی بلد است با چيزی کار کند مثلا هي‌چوقت از کسی که فيگور می‌کشد نمی‌پرسند چرا فقط فيگور می‌کشی؟
مسلم است که باید این کار را کرد منتهی چون کسی این کار را نمی‌کند٬ چنين سوالی پيش می‌آید. من به این شکل‌ها و فرم‌هایی مسلط هستم. بارها و بارها برای مصارف مختلف آن‌ها را طراحی کرده ام. در نتيجه خيلی راحت می‌توانم آن‌طور که دلم می خواهد با آن‌ها کار کنم. من محدوده آن‌ها را می‌شناسم و می‌دانم چگونه این فرم‌ها را تغيير دهم تا همچنان فضای ایرانی خود را حفظ کنند.

در کارهایی که در این نمایشگاه وجود دارد برخوردهای خاصی با فيگور شده است. گاه فيگورهایی ممکن است لابلای کلمات دیده شود و گاه خود حروف به مثابه فيگور کار شده‌اند؛ کمااین که در آثار دیگر این نمایشگاه فيگور مستقيما در آثار استفاده شده است. درباره این استفاده از فيگور در آثارتان نيز توضيح دهيد.
قصد نداشته‌ام که فيگور انسانی در ميان کلمات دیده شود و مخاطب آزاد است هر برداشتی داشته باشد. اما این‌که برداشتی از فيگور به معنای کلی آن داشته باشم و از کلمات استفاده فيگوراتيو داشته باشم بله این نگاه را داشته ام. در آثاری که فيگور به شکل مستقيم داشته‌ام، باید بگویم اگر کارهای مرا تعقيب کرده باشيد خواهيد دید که علاقه عجيبی به فيگور انسانی دارم. حضور و فيزیک انسان و طراحی ساده او برای من بسيار جالب توجه است و دوست داشتم این بخش از کارهایم را در این مجموعه نشان دهم که به این شکل رسيدم که ارتباط خوبی نيز با نوشته‌ها برقرار کرده است.



هرچند جایگاه شما در ایران حفظ شده، اما به دليل سکونت شما در کشوری دیگر حضور شما در ایران کمرنگ شده است. چطور شد بعد از این چند سال تصميم گرفتيد دوباره در ایران نمایشگاه برگزار کنيد؟

اتفاق عجيب و غریب یا خاصی نيفتاده است. از سال ۲۰۱۱ مشغول کار روی این مجموعه‌ها هستم. آن موقع فکر نمی‌کردم که می‌خواهم نمایشگاهی برگزار کنم یا نه. همزمان با گالری‌هایی بيرون از ایران صحبت‌هایی برای برگزاری نمایشگاه انجام دادم و یکی دو بار تعدادی از آن‌ها را نمایش دادم. شاید هم خيلی احساساتی فکر کردم که اگر قرار باشد همه کارها را یک‌جا نمایش دهم از ایران شروع کنم و بعد در کشورهای دیگر نمایش داده شوند. یک‌بار هم فکر کردم از بيروت شروع کنم چون بيشتر این کارها در آن شهر ساخته شده‌اند اما بعدا گفتم چرا از ایران شروع نکنم؟ به هرحال دليل خاصی نداشت که بعد از چند سال این‌جا نمایشگاه برگزار کردم. ضمن این‌که مدیر این گالری -سلمان متين‌فر- دوست قدیمی من است و شرایط خوب و راحتی برای برگزاری نمایشگاه داشتم. همه این‌ها باعث شد خيلی سخت نگيرم و بخواهم فکر کنم برپایی نمایشگاه دردسر دارد.

معمولا آن‌ها که در کشور دیگری ساکن می شوند به‌خصوص هنرمندان بعد از چند سال دچار گسست می‌شوند٬ زبان مردم برای آن‌ها غریبه می‌شود یا خود آنها برای مردم غریبه می‌شوند. روایت شما از این دوری چگونه است؟ اصلا تلاش کردید ارتباط خود را با جامعه ایران حفظ کنيد یا این موضوع برایتان مهم نبود؟
راستش تلاش زیادی برای اینکه ارتباطم را نگه دارم نکردم چون ضرورت زیادی نداشت. من ارتباط‌هایی با یک‌سری از جوان‌های ایرانی که شاگردم بوده‌اند٬ دارم و با هم صحبت می‌کنيم. آن‌ها در ایران کار می‌‌کنند و در مورد مسائل مختلف با هم حرف می‌زنيم؛ پس در سال‌هایی نيز که ایران نبودم٬ در جریان خبرها بودم البته نه به همان اندازه وقتی که این‌جا بودم. اصلا دليل این‌که از ایران رفتم همين بود؛ چون دلم نمی‌خواست در جریان جزئياتی که این‌جا می‌گذرد٬ باشم اما این‌گونه نبود که ندانم این‌جا چه خبر است. شاید کمتر راجع به گرافيک کنجکاوی می‌کردم چون تاحدودی علاقه‌ام را به مسائل حرفه‌ای گرافيک -یعنی مسائل شغلی ـ از دست داده بودم اما راجع به فضای هنری ایران اطلاع داشتم مثل این‌که چه اتفاقه‌ایی روی می‌دهد یا گالری‌ها درحال زیاد شدن هستند.
وقتی هم که از ایران رفتم ۴۰ سالم بود و برای خودم آرتيست تثبيت شده‌ای از نظر استایل و کارم بودم و به همين دليل وقتی به خارج از ایران رفتم می‌دانستم فضا چگونه است بنابراین چيز زیادی تغيير نکرد. در این مدت یکی از دلایلی که مجموعه این نمایشگاه را آماده کردم٬ این بود که به فضای شخصی‌تر خودم برگردم چون کار حرفه‌ای گرافيک دیگر برایم خيلی جذاب نبود، مگر کارهایی که خيلی هيجان‌انگيز بودند؛ مثل پروژه‌ای که موضوع آن‌را خيلی دوست داشتم یا سوژه آن‌را خودم پيشنهاد کرده بودم و سفارش کار گرافيک را به آن معنی که در ایران انجام می‌دادم٬ دیگر قبول نمی‌کردم.

الان که برگشته‌اید فضا به نظرتان چطور است؟
نمی‌توانم توضيح بدهم. الان برای چند روز است که این‌جا آمده‌ام و دفعه قبل هم ۱۵-۲۰ روز در ایران ماندم. نمی‌توانم خيلی درباره آن صحبت کنم؛ اما می‌توانم بگویم چه احساسی به من دست داد. همه چيز خيلی با شتاب درحال زیاد شدن است و بدون تردید وقتی چنين اتفاقی می‌افتد٬ سطح کيفيت پایين می‌آید. این موضوع به‌وضوح دیده می‌شود مثلا اتفاق‌های هنری زیاد و هنرمندان غيرقابل شمارش. اصلا این سوال پيش می‌آید که ما این همه هنرمند لازم داریم؟ فکر نمی‌کنم کميت٬ کيفيت می‌آورد. هنر امری بسيار تخصصی٬ وقت‌گير و با ریسک بالایی است. به‌هرحال تمام عمر روی ساختن چيزی وقت می‌گذارید که شاید هيچوقت به آن نرسيد. بااین حال از لحاظ اجتماعی شاید وجود این همه هنرمند بد نباشد چون برای روحيه آدم‌ها بهتر است اما لزوما به این معنا نيست که کيفيت آثار هنری هم بهتر می‌شود. البته شاهد هستم که چند نفر به‌خصوصی کارهای بهتری انجام می‌دهند و من هم ارتباط‌هایی با آن‌ها دارم و گاهی مشاوره‌هایی به آن‌ها می‌دهم که به‌نظرم تاثيرگذار خواهند بود.


زمان انتشار: ۲۱:۳۸ ۱۳۹۵/۹/۲۸

ارسال نظر
نام و نام خانوادگی
ایمیل

قوانین ارسال نظر

نظراتی که حاوی توهین باشند، منتشر نمی‌شود
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری کنید

متن